دلم را برده ای با ناز شهلا
شب وروزم شده زاری پریسا
مگر این قلب رنجورم چه کرده
وعیدش میدهی امروز و فردا
نمی داند کسی رنجوری دل
مگر روزیکه خود گردیده شیدا
در آن ایام شیدایی بداند
که باهرغمزه اش،دل گشته اغما
نگاهت ناوک مژگان فرستد
دوای ریش دل تنها به صهبا
به شرط آنکه یاقوت مذابش
چو لبهایت بود لعل و مهنّا
نمی دانم چه اشعاری سرایم
که صدها التماسم کرده رسوا
دراین محفل که باشد صد پریوش
فقط روی تو قلبم کرده ایما
چه خسرانی بود در مهربانی
جفایم می دهی جانا؛ سراپا
شبی هم مهربانی امتحان کن
رها گردی از این اجحاف بیجا
نوای بربط و چنگ و قوالم
همه تقدیم تو ای ماه زیبا
هزاران مطرب گیتی، نگارم
تلمذ می کند میخانه ما
دلیل این همه شوق نهانی
نباشد غیر آن لبها؛ سمیرا
بسی در انتظارم تا ببوسم
لب لعلت دمی، حتی به یغما
:: بازدید از این مطلب : 485
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1