واي از آن روزي كه دشمن يار شد
خود جفا ميكرد و خود، بيمار شد!
****
در سگال وي جفا چون خفته بود
شكر حقّ اندر سگالش خوار شد
باب غيبت مي گشود و افترا
با عدوّانم نشست و زار شد
ناوكي افكنده بود از بهر كين
با عنايات خدا، بي بار شد
هان لئيمان دغل چون گاو سار
در زعامت كارزار و تار شد
****
اي «جليلي» نخوت و كبر و ريا
مانعي در اوج هر ابرار شد
|