امشب از قلبم فتاد مِهر منجی بهر داد
|
ناف ما اندر نهاد ، غصه باد و غصه باد
|
ازبرم درروز و شب ، محنت غمها و تب
|
اهرمن ها بی سبب ، درمسیرقوم عاد
|
آه پور نا خلف ، کرده احساس ام تلف
|
تا چَرد کاه و علف ، از زنا مادر بزاد
|
میکند مهسا به بند، هرزمانی بهره مند
|
با سهولت در کمند ، سروری یابد عناد
|
شوهران معترض ، بوده هر دم منقرض
|
مخبران مفترض ، فاسقان بد نهاد
|
ماجرای هر زنی ، در خیال هر دنی
|
فعل لذت بردنی ، منبع مردان شاد
|
مردمانی معتقد ، با هنر یا مستعد
|
گشته دام مستبد ، نوکران خانه زاد
|
عارفان عصر ما ، با حقایق آشنا
|
در غم بی انتها ، با جهالت در جهاد
|
ارسلان تحت فشار زیر سُمهای حمار
|
روبهان در اقتدار ، جاهلان بی سواد
|
حاصل پاینده گی ، دادن آزاده گی
|
عزلت وشرمنده گی ، ساحت مردان راد
|
نا امید از لطف حق ، ناتوان و بی رمق
|
غرق خون بود و عرق ،در پی مرهم،ضماد
|