دوش تا دقت سحر، فكر تو بودم نازنين
هم چو نيلوفر به شوق ومثل شمعي آتشين
****
اين چه آئيني است اي مهتاب شبهاي دلم
با نگاهت مطمئنم، در خيالت پُر حزين
چشم ها يت چون غزل، از عشق بي پايان دل
مِهر قلبت ارغواني، گيسوانت عنبرين!
سينه ام آماج ناوك، ديده ام مملّو خون
كي بود بينم دوباره، آن دو لعن انگبين
مهرباني كن نگارا، ساده كن تاب و تبم
منتظر تا كي نشينم، در فراق بهترين
دل ندارد شكوه اي، هر چند بيند شرحه را!
رسم عاشق دادن جان است و رفتن از زمين
****
هاتفي گويد: «جليلي» مهرباني مرده است
بارش باران همين و عشق امروزي همين
|