آيد آن روز كه ياران، همه ريمن گردد
|
دل چوتاريكي شب، سينه به ادكن گردد
|
|
****
|
|
روز شادي برود، درد و غمي باز آيد
|
مي و صهبا نبود، تيشه زدن فن گردد
|
اندرون همه را، آتش غم باشد و بس
|
خيل دل ها همه آمادة مردن گردد
|
نبود عارف و زاهد، نبود عاطفه اي
|
كه در آنروز همه، مایل خوردن گردد
|
سينه آنروز به يك مرهم غم محتاج است
|
كی شود مهر دلت، مونس آن تن گردد
|
اي خدا جز كرمت، شافي دردم نبود
|
چون حكيمان همه مامور به كشتن گردد
|
|
****
|
|
اين جليلي است كه هردم به تمنّا خيزد
|
روح سُفلي، زعنايات تو احسن گردد
|
|
|