در هجران دل آرا، خون گشته سينة ما
يكدم بيا نگارا، روشن نما حرم را
****
افسوس گشته مهجور، آن ديدگان مخمور
روحم ز غمزه رنجور، در بوي چشم شهلا
ايكاش جرأت من، افزون شود به گفته
نايي نمانده بر تن، دل سوزم هجر مهسا
دائم به فكر اويم، غير از وفا نگويم
مهر دلش بجويم، با شور و آه و ايما
تاب از دلم برفته، روحم روانه گشته
شبها غمين و خسته، در هجرت فريبا
****
تكبير گويم از تب، حمد و ثنا به هر شب
تسبيح خوانَد اين لب، در سلم و حفظ مهسا
|