نوشته شده توسط : محرم جلیلی

اگر  نسيم  زلف  تو  چو  باده   كارگر  شود

از  آن صفای دلكشت  شراره  بی ثمرشود

 

شراب  غم  بيفكنم   صفير   عاشقی   زنم

كه  از صلای  لوليان  جوانی ام  زسر شود

 

بخوان  سرود  عاشقی  تو  ای   حبيبه  دلم

كه بربط و قوال ومِی هميشه بی خطر شود

 

خوشا  به حال  شاهدی  كه  باده بر تو آورد

خوشا لب چمانه را  كه با  تو همسفر شود

 

شب وچراغ وماه دل همه خموش وبی صدا

بزن رباب وچنگ ونی كه تيرگی سحر شود

 

از اين همه فغان و غم چه جای صحبتی دگر؟

كه از شهاب غمزه ات؛ غريبه خون جگر شود

 

گنه  ببخش  و  در گذر ؛ كه  صاحب  كرامتی

به  يك   نگاه  مست  تو  ؛ خرابه  معتبر شود

 

دمی كه  رنگ زلف تو  كرشمه ای  دگر  كند

خورم شراب منزوی كه شرحه مختصرشود.

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 422
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 5 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

از نرگس مستانه، غوغابه سما خيزد

كوته نظري باشد ، از يار  وفا خيزد

درخندة جام ميِ، صد غاليه بوئيدند

صوفي به سماع باشدشيدابه شفا خيزد

از طّره شبگيرت، وز غنچه لبهايت

چون وَسمة ابرويت، وَه غاليه ها خيزد

با اينكه دلم خواهد، بيگانه شود باخود

افسوس فقط حرفي، در خاطر ما خيزد

شوريدگي دل را ؛  آن دُختر رَز داند

در ساحت قدّيسان، صهباي عشا خيزد

در ساغر«همتاسه» شورو شعفي پيدا

هر دم كه  ثنا گويد ، انوار   خدا  خيزد

 



:: بازدید از این مطلب : 667
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 5 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

از مهربانی گفته ام نا مهربانی دیده ام

چون واله درد آشنا مرثیه خوانی کرده ام

 

شبهای سردم بی کسی تنهایی ودلخستگی

درد جدایی ای صنم  در هر زمانی بُرده ام

 

آزاده ای وارسته ای چون قامت سرو سهی

شاید ندانی بخت من  اندر جوانی بَرده ام

 

میخانه تنها می روی تا با رقیبم مِی خوری

وز غمزه بی جای تو از شوکرانی خورده ام

 

بی عشق یار و بندگی هرگز نباشد زندگی

در حسرت دلدادگی ؛ با ارغوانی مانده ام

 
 



:: بازدید از این مطلب : 495
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 5 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

از این جهان و مردمش ندیده ام بجز جفا

چگونه  دل  فدا کنم ؟  در این  زمانه  ریا

 

به هر که  اعتنا  کنم  دلم   فدای  او کنم

شبی چو اجنبی کشد  شبی  بجای آشنا

 

 

مکن شکایتی دلا  ازین  شب  و حقیقتش

در انتظار وصلتی  بگو  زدل   که ای  خدا

 

 

نگار   نازنین  من   ببخشد   و    نظر   کند

به پاس  مهربانی اش  دلم  فدا  کنم  فدا

 

 

بیا  که  روی  ماه  تو  ؛  جلا  زند   به  آینه

از این  غبار  آشنا  ؛   دلم  غمین  و  مبتلا

 

 



:: بازدید از این مطلب : 516
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 5 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

دلم  را  برده ای  با  ناز  شهلا

شب وروزم شده زاری پریسا

مگر این قلب رنجورم چه کرده

وعیدش میدهی امروز و فردا

نمی داند کسی رنجوری دل

مگر روزیکه خود گردیده شیدا

در آن ایام شیدایی بداند

که باهرغمزه اش،دل گشته اغما

نگاهت ناوک مژگان فرستد

دوای ریش دل تنها به صهبا

به شرط آنکه یاقوت مذابش

چو لبهایت بود لعل و مهنّا

نمی دانم چه اشعاری سرایم

که صدها التماسم کرده رسوا

دراین محفل که باشد صد پریوش

فقط روی تو قلبم کرده ایما

چه خسرانی بود در مهربانی

جفایم می دهی جانا؛ سراپا

شبی هم مهربانی امتحان کن

رها گردی از این اجحاف بیجا

نوای بربط و چنگ و قوالم

همه تقدیم تو ای ماه زیبا

هزاران مطرب گیتی، نگارم

تلمذ می کند میخانه ما

دلیل این همه شوق نهانی

نباشد غیر آن لبها؛ سمیرا

بسی در انتظارم تا ببوسم

لب لعلت دمی، حتی به یغما



:: بازدید از این مطلب : 483
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

 

المنه  لله  ؛   که  فرزانه ، در  ایران

اولادعلی(ع) باشدو هادی ره  قرآن

 

الحمد خدارا که علی خامنه ای شد

مرشد به فقیهان زمان ، روح جوانان

 

جانم به فدایت کنم و غره به این امر

باطل شده با حکمت تان، کیدخبیثان

 

تابع شده ای؛ سنت پیغمبر و حیدر

راهی شده ای؛ در طرق پیر جماران

 

دردا که منافق نکند باز دو چشمش

هیهات، که باور نکند؛ عشق مریدان

 

ویحک به مرامت که شدی واله دینم

احسن بمقامی که کنددشمن شیطان

 

گویم  غزل خالص روحم ؛ به  ولیّ ام

هرچندکه درمدح وی اندک شده دیوان

 

00:14  ==  29 دیماه 90

 

 



:: بازدید از این مطلب : 514
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

الهی؛ رهبر ما را، که هم ، میر است و فرزانه

رها کن از  تب و غم ها ، در این دنیای ویرانه

 

به چشم دشمنان ما، نشیند همچو شمشیری

شجاع وشیر بی پروا، بسی درّ است و دردانه

 

تمام  همّ  و  غمّ  او  ، " شدن  یار  خراسانی "

برای دیدن مهدی(عج)، همی سوزد چو پروانه

 

چه نیاّتی از این والا  ، برای :  عاشقی صادق

به  بوی* دیدن  جانان ، نشیند  :  راه  میخانه

 

صدای دل نواز وی ؛ بسی تسکین دهد ما را

دعا  گویم  که  فرزانه ،  من عاصی  بَرَد خانه

 

چه توفیقی ازاین بهتر ، رضی از ما شود رهبر

نویسم راس هردفتر، که جنّت گشته  غمخانه

 

الهی؛  نیمهء  شب شد ، نگر سیمای محزونم

بحقّ مصطفی(ص) کم کن، زعمرم "بهرفرزانه"

 

*  به بوی : در آرزوی

"بهرفرزانه" : برای افزودن به عمر شریف رهبر فرزانه ایران اسلامی - آمین

 

14 : 04    ==   24 بهمن ماه 90

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 478
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

افسوس که شیدا شده جانی خویشم

زینهار؛  که سودا زده ی  فانی خویشم

" سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم

چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم "

 

هرجا که دویدم ندهندم به غم و ریش

مرهم بنمایم که رفیقان زده صد نیش

" در بزم  وصال تو نگویم؛ ز کم و بیش

چون آینه خو کرده  حیرانی خویشم "

 

باید  که دگر بار ؛ دَوَم  در پی هستی

زیرا  که نگنجد ، به خیال تو  ز پستی

"یک چندپشیمان شدم ازرندی ومستی

عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم"

 

حالا که صنم رفته ومن با دل سردم

داروی شفا بخش؛ ندادند  به دردم

"ازشوق شکرخند لبش، جان نسپردم

شرمنده جانان زگران جانی خویشم "

 

اینک  که یقین کرده دلم،  گشته ره کفر

شاید که به جا گشت خورم کهنگی خُمر

"بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر

افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم "

 

هرچند که "همتاسه: شدم با دل تنها

هرچند  که مدهوش  رفیقیم ، به ایما

" هر چند "امین" بسته دنیا  نیم اما

دلبسته  یاران خراسانی خویشم "

 

16بهمن90

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 560
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

در جهانی که مرا، خامنه ای شدرهبر

غمزه اهل جفا، گشته سراسر بی بر

 

ساقی از رطل گران، جام سبویم پُرکن

شدیقین سروسهی پیکرماخوش منظر

 

محفل  اهل قلم ،  راز  دلم  فاش نما

با سبویی که کند مست ازل، مه پیکر

 

شب غریبانه شکستند، دلم  اهل خطا

مرحبا شیخ وفا ، داده دوا ، هم چو پدر

 

یاد شیران کنم و موج خروشان و الیف

همچو غم خوار کند، چاره دردم به گُهر

 

ای خوشا وقت سحر یار صبوحی بدهد

تا رُخ از تیره بشویم ، به غزل های دگر

 

خواهم ای ماه دمن ، تارُم  تارَم بشوی

سرخوش ازمهرتو ازاول شب تابه



:: بازدید از این مطلب : 537
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

در روزگار بی کسی ، غم ها به مِی درمان شود

آن جا که دلبر می رود ، بیگانه ، هم پیمان شود.

اما  دل  شیدای  ما ،   پیمان  او ،  پس  می زند

زیرا که با  هر  گام  او ، کاشانه اش  ویران شود

ای دل اگر  آگه  شوی ،  باید  که تنها  سر کنی

با جاهلان خلوت مکن ، دیوانه هم  خندان شود

هرگز  نشاید انجمن ،  با  دیو  و خوک و  اهرمن

عارف اگر  رنجیده شد، روباه دون  مهمان شود

در عاشقی یا عارفی، هرکس به نوعی مدعی

تنها  خدا  داند  به حق ،  ظاهر  اگر  پنهان شود

در  گیر  و  دار  زندگی ،  بینی   هزاران  معجزه

هرجا که کودک رهنما ، بر مرشد و  پیران شود

طعم حقیقت  تلخ  و  ما ، دنبال  شیرینی  دوان

ناموس یاران در  گرو ، تا دِرهمی خسران شود

فانوس کی روشن کند ، قلب جهالت پیشه را ؟

ظلمت اگر  قاهر بود ، خورشید هم کتمان شود

برجهل جاهل بس همین ، تنها به نفسش بنگرد

یاران صادق  گم  شود ،  هر دم  ریا  ایمان شود

مردی به حلم است و ادب، آنجا که قدرت آوری

دریاب ،  آه  و  مویه  تا ،  آرامش   وجدان   شود

درد   "جلیلی"   بنگر  و  ،  با  مهر دل  درمان نما

هرگز مشو  راضی صنم ، تا حق او  نسیان شود

جاهل  به اوج  قدرت و ،  عارف  بود ،  مرئوس او

آیا بُود  ده کوره ای ، در  وسعت  تهران شود !!! ؟

 
 
 
 

ساعت  5:22  صبح  یکشنبه 4 مهرماه 89

 

 



:: بازدید از این مطلب : 509
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

خواهم که توصیفی کنم  از  دوستان این زمان

بهتر شناسی راه  خود  از فتنه  باشی در امان

دسته اول :

از مردمانی پر گُهَر، هر دم کلامش سیم و زر

باید  که  بر گیری  عِبَر ،  دارد  مرام  و  آرمان

 

با شادی ات شادی کند با غصه ات غمها بَرَد

دنبال درمانت  رود   هر لحظه  گوید ارمغان

 

هر جا که بیند مستحق فورا بگوید حرف حق

وقت شفق یا در فلق  نوشد زجام  شوکران

 

بر محنت یاران غمین آری صداقت باشد این

مهری کند چون انگبین هادی بود بر پیروان

دسته دوم :

یا مردمی چون گرگ دد از مار افعی بلکه بد

او بی حیایی می کند  در هر اموری  بدگمان

 

از آشنایانی  دغل  با  کید  خود  شاد  از عمل

درکینه ورزی چون جمل بر دشمنانت میزبان

 

در  روزگار  بی کسی  دائم  بود  خار  و خسی

آری  شرر  میزد  بسی  شرّش بود  برما عیان

 

  هرگز  نگوید  جز  ریا  حرف  و  حدیثش اغنیا

 چون بی خبر بود  از خدا  در آخرت  بیند زیان

 

فکرش  مقام  دنیوی   غافل  شود  از  اُخروی

دشمن بود با مهدوی  هم  با عمل  هم با زبان

 

 



:: بازدید از این مطلب : 516
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

در آتش نگاهت ؛ سوزد دل غمينم

روزم دگر سياه و تلخی در انگبينم

 

****

 

اي يار مرهمي ده؛ بر قلب التفاتي

در بوي نرگس تو با غصه مي نشينم

دروا بود دل من بر ديده نيست سويي

غير از نگار زيبا ؛ ديگر كسي نبينم

شايد كه قلب زارم بااين شرر بسوزد

آوخ كه يار زيبا ؛ غافل شد و همينم

 

****

 

در حسرت وصالش منظومه ها سرودم

شايد "فرانك" من گلشن كند زمينم

 

 

3 مرداد ماه 88

 



:: بازدید از این مطلب : 401
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

آوخ اي دل كه دراين عشق، نهان خواهم شد

بي كس و شرحه دل و دون جهان خواهم شد

 

****

 

يا رب اين بار گران را به كجا خواهم برد

آخر از شرّ قضا، محو زمان خواهم شد

شاهدم رفته چنین ميكده مهجور شدم

وای من گردنه هم، توش ددان خواهم شد

هرچه ازباب مودّت، بنوازي دل غم

توسن اهرمن و بيك شهان خواهم شد

مگر از دهر و فلك، هيچ ندارم سهمي

اَبدالدّهر سيه بخت و فغان خواهم شد؟

كس ندانست كه ياران، خس جانم گشتند

كه چنين در پس يك دوست دوان خواهم شد

 

****

 

مژده اي دوست به پيمانه و مِي رو كردم

شايد اين ميكده، محبوب دلان خواهم شد

 

 

16 مهر ماه 77

(23:55)

شب جمعه

 



:: بازدید از این مطلب : 521
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی


:: بازدید از این مطلب : 570
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

در آن شبها كه از عشقت، غمين بودم فغان گشتم

وصالت آرزوكردم، حزين بودم وزان گشتم

 

****

به دل گفتم مشوغمگين، كه درماني نمي بينم

دريغ از آن دل سنگت، برين بودم از آن گشتم

شب و روز از پي هم آمده تا ديده تر سازم

عجب دارم كه مسكين زمين بودم زمان گشتم

گمان بردم كه از گيتي، فضيلت با تو مي يابم

دلم با سادگي هايم رهين بودم عنان گشتم

وفايي كن نگارينم، به يادت گريه ها كردم

كه بي سو گشته چشمانم، سمين بودم خزان گشتم

مراد خود نمي خواهم اگر آهي كشي يارم

چو بايك آه جانسوزت، شهين بودم فغان گشتم

درونم تيشه بردل زد، برونم تيشه بر ساير

از اين اغيار چون دونی، ثمین بودم کمان گشتم

 

تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

واي از آن روزي كه دشمن يار شد
خود جفا ميكرد
و خود، بيمار شد!

****

در سگال وي جفا چون خفته بود
شكر حقّ اندر سگالش خوار شد
باب غيبت مي گشود و افترا
با عدوّانم نشست و زار شد
ناوكي افكنده بود از بهر كين
با عنايات خدا، بي بار شد
هان لئيمان دغل چون گاو سار
در زعامت كارزار و تار شد

****

اي «جليلي» نخوت و كبر و ريا
مانعي در اوج هر ابرار شد

 

25 تير ماه90

(17:14)

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 541
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

وفا نديدم از اين مردم زمانه خود
دوا نجستم و گفتم به غم ترانه خود
****

مگر چه مي شود آيا انيس دل يابم؟
شبي به مستي و پاكي برد به خانه خود
نگفته ام شرر سينه ام به يار عزيز
براي آنكه كند سينه را كمانه خود
چه سود از آن همه آوارگي كه مي كردم
نشستم و بشكستم سرا و خانه خود
خدا خدا كنم و ديده ام به ره دوزم
به بوي آنكه شقايق دهد سمانه خود
عجب از آن همه سالوسي و دو رنگي او
همان كه غرّه شود بر خط ددانه خود
دريغ و درد نديدم كسي به حق بزند
ترنم شعف و شور عاشقانه خود!
چه بهر از اينهمه شوقم به عشق باراني
نچيده ام ز چمن نو گل عوانه خود

****

به اين نتيجه رسيدم در اين زمانه شوم
بگيرم عشق دل از خلوت شبانه خود

17 اسفند



:: بازدید از این مطلب : 512
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

 

 

وقت بزم است و غزل شاهد مرا بیرون مکن

آتشی  در  سینه  دارم  ریش  دل افزون مکن

 

جام  می  را  پر  نما  شاید  دلم  خامُش شود

مهربانی کن دمی  محفل  به رنگ خون مکن

 

گفته  بودی   ماه  رویان  را  کجا   باشد وفا

راست فرمودی ولی این غمزه را اکنون مکن

 

مدعی  گوید   لُغَز   تا  آب  از این  رویم برد

با شراب  لعل  خود  امداد کن  محزون مکن

 

هر  دمی  آن  قامت   رعنا   صدایم  می کند

از لب و چشمان آهویی  چه گویم چون مکن

 

امر کردی ای صنم  تا گنگ و کر باشم شدم

دل نشان  شو  بار دیگر  فعل  بی قانون مکن

 

" عزم  دیدار تو دارد جان  برلب آمده "(1)

لا  اقل  دل را  میازاری  و  دیگرگون  مکن

 

(1) لسان الغیب

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 497
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

 

وقت هجرت بوده ازاین سرزمین

با دلی  عاشق ؛  ولی  تنهاترین

 

خسته از : بدگویی  گرگ  دو پا

افعی صد چهره  و  ؛ دنبال کین

 

کودکانش بی ادب ؛ منفور دون

دخترانش  منحرف ؛ اندر  کمین

 

زن به فکر  لذت از ؛  مردان غیر

در  ازای سکه  یا  ؛ رخت  ثمین

 

شوهران  از ترس زندانی شدن

مُهر غیرت می خورد  اندر جبین!

 

این وسط ؛ هر یک  بدنبال هدف

کشتن گلهای شب بو؛ یاسمین

 

از همه بد : خواهرم با دخترش

یا  برادر  ؛  با  شعاری  آتشین

 

ادعایش هم دلی _ با صد ریا _

خواهران با دخترانش همچنین

 

با تمام  این ؛  تفاسیر  و  غزل

این دل بی غل وغشّ ماهمین

 

 

دادازآن مهسای بی وجدان پست

ناخلف با اهرمن ها شد عجین

 

ظاهری پاک و مودب؛ سربراه

با وفای  بی غرض ؛  راه یمین

 

بذل وی کردم  به قدر اهتمام

بهترینها چون جوانی؛ غیر دین

 

01:44     پنجم تیرماه 90

===============

* : توضیح اینکه هدف حقیر کسانی است که محبت کردم ؛

در ازایش چنین کردند. انسانهای شریف گمان بد نکنند.

 در پناه یزدان پاک  - 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 520
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

ياد ياران مجالس  محفل  اعيان بخير

فرقت اهريمنان و قربت  جانان  بخير

 

ياد محبوبان  عاشق  مهربانان  جميل

ساغرميخانه ها و صحبت اعوان بخير

 

ياد شبهاي اميد  و روشني هاي  سحر

محفل سور عزيزان  شبنم بستان  بخير

 

ياد آن ميهن پرستي دردل حق باوران

شيرمردان جهاد و رستم  دستان بخير

 

ياد  ماواي خموشان در دل مهتاب شب

ساز و برگ دفتر عشق ولب خندان بخير

 

يادآن خون جگرخوردن به رسم عاشقي

سينه  پرشور عاشق درپي مستان بخير

 

ياد  عشاق "جليلي" راد مردان  جهان

ساحت  فرزانه گان و دفتر عرفان  بخير

 

 



:: بازدید از این مطلب : 443
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

يك شب مرا اي بي وفا، مأوا نبودي
با ديگران بودي ولي، با ما نبودي

****

 

در تارو پود عاشقي، جانم گرفتي
درياي خونم كردي و صحرانبودي
شب تاسحر در آرزوي ديدن تو
روزم به شبها هم رسيد امّا نبودي!
دلگيرم از دهر وملل، همتاسه ام شو
چون سالها تنها شدم، اينجا نبودي
باري دلم با جر عه اي از غم رها كن
شايد كه اي جان دلم، فردا نبودي
از خاطرات شوم دنيا خسته گشتم
رفتم ديار تو ولي، آنجا نبودي
گفتم به خون آلوده چشمم گريه كم كن
پروانه سوزانيده اند آيا نبودي؟

****

 

شايد«جليلي» فارغ از غم بودي امشب
درخواب خوش بودي اگر شيدا نبودي

 



:: بازدید از این مطلب : 492
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

درآن روزی که شیدایی مِی پیمانه می خواهد

دلی  غم خوار دلدار  و غم  جانانه می خواهد

 

چو لیلی در پی  مجنون  و مجنون  در پی لیلی

چنان خاموشِ سرگردان ره  دیوانه می خواهد

 

صدا  کن مه لقا ؛  دل را ؛ شکسته  آه  تنهایی

تمام شهپر و  کامم که  گل پروانه  می خواهد

 

همان یاری که اندر دل هزاران شرحه می کارد

همان امید  الوانی ؛  که  از  بیگانه  می خواهد

 

بیا ساقی سبو  پرکن که ساغر  مرهم  دل شد

دل تنهای مدهوشم  که در میخانه  می خواهد

 

امید  و  آرزوهایم   زیار  و   ساقی  از  کف  شد

همه دنبال عیش خود همه سامانه می خواهد

 

الهی  در  گشا   رویم  ؛  که  امید   ازل  هستی

"جلیلی" با دلی تنها ؛ زتو  مستانه می خواهد

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

يكي آمد ندايم زد كه يك رنگم براي تو
در اين دهر پر از كينه همي گردم هماي تو

****

 

بسي دل خسته اي جانا از اين نامردمان دون
دگر از ساغر دلبر؛ به دست آيد شفاي تو
به دل گفتم كه فارغ شو ز محنت هاي ديرينه
لب لعلش جوان سازد دل درد آشناي تو
چه گويم از غم دوري كه دائم مست شهلا شد
غمين و خسته افتاده، نخواهد جز هواي تو

****

 

شراب چشم آهويت تب و تابي دگر دارد
همه انديشه ام يار و؛ همه فكرم لقاي تو

 


 

 

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 543
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

یارب در این شبهای غم

مرهم بجویم  بر دلم

آیا کسی خواهد دلم؟

آلام  آن  کم تر  کنم.

روزم چو شب  تاراز جفا

غوغا نماید بی حیا

عمری  به دنبال  وفا

پیدا  کنم  درد  آشنا !.

رفتم  دیار خاوران

تسکین بود محنت درآن

اما  دریغ  و  صد  فغان

پژمرده  دیدم  ارغوان

گفتم به آن شوریده سر

شیدا نمی بینم دگر

گفتا  نداری پس  خبر

از  عاشقان  در به در

در گلشن ما یاسمن

گردیده بی ارزش چو من

دیگر نمی گوید سخن

رسوای دهر است و دمن

گفتم به آن یار سبو

این غصه بر  ساقی بگو

داد خود  از  عادل بجو

چون  واثقم  بر  داد او.

شیون نمود ازروی تب

گفتا که : بانفرین و سب

محزون نماید روز و شب

هرگز  نمی داند ادب.

هردل که بی کین میشود

تنهاو مسکین میشود

در دام بی دین میشود

همواره غمگین میشود.

هر دم  نمودم  شکوه  را

از  اهرمن یا  اشقیا :

در محفل  مرد  خدا

خیل  شیاطین  هم  صدا .

شیطان پرستان  دغل

یکدل بود  در  هر عمل

ما  هم  به  ناچار  ازل

تنها  شدیم  و  بی امل.

 

۰۱ /۰۳/ ۹۰      ساعت ۲۷ : ۰۱

==================

 



:: بازدید از این مطلب : 420
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد