گویم به تو ای ربّ مودّت ؛ به سخاوت
رحمی کن وبر شرحه دل دار ؛ تو پروا
آنجا که بود مرهم دل ها ؛ به محبّت
اغماض کنی از همه اوزار ؛ به سودا
الفی کن و آتش زدلم گیر ؛ به الفت
زیرا که عوان گشته همه ؛ حیّر دروآ
دشت و دمن کوه گرفته ؛ رخ نزهت
ویحک بود آن جا نعم ؛ عنبر و مینا
من ماندم و دژخیم دژآگاه و ؛ زعارت
آن جا که بُرد جلّ و علائّی ؛ و مهنّا
طیره شده غدّار دل از صولت روعت
منفک شود آن سفله سالوس به ایما
گوبرهمه عالم تو جلیلی به سلاست
پرهیز کن از : امر تناهی و ؛ معادا
از اینکه در غزل از کلمات دری استفاده شده ؛ پوزش می طلبم .
:: بازدید از این مطلب : 477
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19