راز من مغبون از اين ؛ دنياي دون را بشنويد
|
گه با سلاست گفته ام، گاهي به ايما بشنويد
|
|
****
|
|
دردا كه تنها مانده ام، شعر رهايي خوانده ام
|
اهريمن از خود رانده ام، ياران فردا بشنويد
|
محزون و حيران از اَلَم، يار وفا دارم به غم
|
آيا كسي خواهد دلم، از محنت ما بشنويد
|
گويم به دل ساكت مشو، دراين سراي شرّوكين
|
هيهات از آن، هيهات از اين بيگانگي را بشنويد
|
در بستر غم نيمه شب، ديدم كه قلبم كرده تب
|
بر اين اياب و آن ذهب يا اُنظُروا يا بشنويد
|
در فكر وي غمها برم، يا دل دهم يا اين سرم
|
چون حكمت است و ازبرم شرح معمّا بشنويد
|
او مست رؤيا مي شود بيگانه را مأوا دهد
|
بر صور شيطان مي دمد، غوغاي بيجا بشنويد
|
در راه اهريمن دوان، بر عاشقان و عارفان
|
هرگز نخواهد داد امان، آلام شيدا بشنويد
|
شورا كند با هر دغل، باور نمي دارد اَجَل
هرلحظه هم شاداز عمل؛ ازجور شورا بشنوید
|
|
****
|
|
درسرقت شرم وادب، هر لحظه دارد تاب وتب
|
گفتم هزاران بار عجب، حاشا و كلّا بشنويد!
|