درونم آتشی تابی نهایت
ندیدم مردمانی با کفایت
تمام لحظه دل مویه کردن
وفاداری، نمی دارد عنایت
چه شبهایی که کردم التماسی
فغان آزاده ای فکر حمایت
نباشد آشنایی مونس غم
تعارف ها بود : جانم فدایت
گواه چرخ گردون بوده اینک
ریا کاری بود ؛ عین درایت
ازاین پس دل بودسرشارغمها
نوای آشنایان هم ، جنایت
دگر اندیشه ی مرهم: کذایی
دمادم می دهد یاران جفایت
:: بازدید از این مطلب : 469
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1