در روزگار بی کسی ، غم ها به مِی درمان شود
|
آن جا که دلبر می رود ، بیگانه ، هم پیمان شود.
|
اما دل شیدای ما ، پیمان او ، پس می زند
|
زیرا که با هر گام او ، کاشانه اش ویران شود
|
ای دل اگر آگه شوی ، باید که تنها سر کنی
|
با جاهلان خلوت مکن ، دیوانه هم خندان شود
|
هرگز نشاید انجمن ، با دیو و خوک و اهرمن
|
عارف اگر رنجیده شد، روباه دون مهمان شود
|
در عاشقی یا عارفی، هرکس به نوعی مدعی
|
تنها خدا داند به حق ، ظاهر اگر پنهان شود
|
در گیر و دار زندگی ، بینی هزاران معجزه
|
هرجا که کودک رهنما ، بر مرشد و پیران شود
|
طعم حقیقت تلخ و ما ، دنبال شیرینی دوان
|
ناموس یاران در گرو ، تا دِرهمی خسران شود
|
فانوس کی روشن کند ، قلب جهالت پیشه را ؟
|
ظلمت اگر قاهر بود ، خورشید هم کتمان شود
|
برجهل جاهل بس همین ، تنها به نفسش بنگرد
|
یاران صادق گم شود ، هر دم ریا ایمان شود
|
مردی به حلم است و ادب، آنجا که قدرت آوری
|
دریاب ، آه و مویه تا ، آرامش وجدان شود
|
درد "جلیلی" بنگر و ، با مهر دل درمان نما
|
هرگز مشو راضی صنم ، تا حق او نسیان شود
|
جاهل به اوج قدرت و ، عارف بود ، مرئوس او
|
آیا بُود ده کوره ای ، در وسعت تهران شود !!! ؟
|
|
|
|
|
ساعت 5:22 صبح یکشنبه 4 مهرماه 89
|